امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

دفتر خاطرات امیرعلی جون عشق مامان و بابا

40 روزگی امیرعلی

پسرم امروز 40 روزه شدی. درست 40 روزه که آمدی پیش من و بابا حامد. روز به روز علاقمون بهت بیشتر میشه و فکر اینکه یک لحظه از شما دور باشیم دیوونه مون میکنه. گلم این عکس رو از شما و عروسکت گرفتم تا وقتی بزرگ شدی یادت باشه چقدری بودی و چقدری شدی. و چقدر منو و بابا حامد و مامانی برات زحمت کشیدیم. اون 15 روز اول که خونه باباحاجیشون بودیم مامانی تاصبح بالا سر شما می نشست و از شما مراقبت می کرد آخه مامان جون من حالم خوب نبود و نمی تونستم اونجور که باید از شما مراقبت کنم. اینو گفتم که وقتی بزرگ شدی قدر مامانی رو خیلییییییییییییییییییییییییییییی بدونی.   ...
29 بهمن 1392

عکس های امیرعلی از روز تولد تا یک ماهگی

عکس های پسرگلم از روز تولد تا یک ماهگی   عکسهای روز تولد     عکس های بستری در بیمارستان  عزیزم شما 4 روز توی بیمارستان بستری بودی که در طول این 4 روز عمه سعیده و مامانی اقدس بالای سر شما بودند و از شما مراقبت می کردند.( دستشون درد نکنه و خدا بهشون سلامتی بده)       خونه بابایی شون وقتی برای اولین بار رفتیم اونجا ( بابا حاجیشون هم اونجا بودند) خیلی ناز می خوابی       اولین باری که مامانی خونه خودمون بردت حمام. اولین لباسی که که بعد از تولد برات خریدم.   ...
29 بهمن 1392

مزار شهدا

پسرم امروز 48 روزه شدی. امروز پنج شنبه است و من و بابا حامد امروز شما رو برای اولین بار بردیم سرخاک عمو حمید. عزیزم عمو حمید عموی باباست که وقتی بابا 4 ساله بوده شهید شده و بابا خیلی خیلی دوسش داشته.  وقتی رفتیم سر خاک بابا به شما گفت پسرم به عمو سلام کن و بگو من امیرعلی ام ... . پسر گلم اگر الان شما در آرامش زندگی می کنی بخاطر اینه که آدم های بسیار خوبی مثل عمو حمید و عمو رضا از کشور عزیزمون ایران دفاع کردند و جون خودشون فدا کردن و شهید شدند تا شما امنیت داشته باشی و باید همیشه قدر اونها رو بدونی و بهشون افتخار کنی و ازشون بخواهی برای ما دعا کنند. همه ماها بهشون مدیونیم. روحشون شاد . بعدش رفتیم بهشت سجاد سر خاک مامان بزرگ بابا ...
25 بهمن 1392

یک شب خونه مامانیشون

پسر گلم امروز 11 بهمنه و شما یک ماه و 5 روزه شدی. خاله نفیسه شون امشب از مشهد آمدند و ما رفتیم خونه مامانیشون دیدن مش محمد حسین. پسرخالت برای بار اول رفته بود مشهد پابوس امام رضا. گلم شما هم یک کمه دیگه بزرگ بشی میبریمت پابوس امام رضا تا نذرت رو ادا کنیم آخه من تو رو از امام رضا خواسته بودم و شما هدیه ای از طرفش هستید. پس تند تند شیر بخور تا زودتر بزرگ شی. آفرین عزیزم عکس هایی که امشب خونه مامانیشون بابا حامد ازتون گرفت.                 ...
22 بهمن 1392

زردی پسرم خوب شد.

پسر قشنکم دیروز بابا حامد امتحان داشت و صبح رفت اراک. برای همین با مامانی و دایی محمد بردیمت مطب دکتر اکبر زاده - همین که معاینت کرد گفت دیگه زردی نداری و وزن گیریت خیلی خوب بوده. خدارو شکر که خوب شدی پسر گلم مامان و بابا خیلی تو این مدت نگرانت بودن.     ...
17 بهمن 1392

روز مسلمون شدنت

پسر گلم امروز 30روزه شدی من و بابا حامد بردیمت مطب دکتر احمدیان ختنه ات کرد. عزیزم مسلمون  شدنت مبارک. گلم این عکس رو وقتی گرفنم که از مطب اوردیمت خونه و تو چه راحت خوابیدی عوضش تا نصفه های شب بیدار بودی و گریه می کردی.          ...
7 بهمن 1392
1